اینجوری نیست که بگم زندگی رو میشه سرسری گرفت
اونم وقتی که این زندگی رو با یه نفر یا آدمای بیشتری شریکی
اینجوری نیست بگم خانواده ای که از اول ریشه گرفتنش داشتی باهاش قدم برمیداشتی و همه کار کردی که سر پا بمونه یه چیز سر دستیه که میشه راحت انداختش کنار
برای زندگی باید تلاش کرد
باید ساخت...باید سرد و گرم چشید....باید گذشت داشت
اما یه جاهایی این چیزا به درد نمیخوره
نیمه پر لیوان همیشه زیر نیمه خالی اشه
اما اگر اون پایین یه سوراخ باشه تو هر چقدرم به اون نیمه پر نگاه کنی فقط نگاهت زیر تر و سرت پایین تر میافته
گاهی باید خودتو بکشی بالا و به اون نیمه خالی که کل لیوان رو گرفته نگاه کنی
اون موقع میبینی که دیگه چیزی نمونده که بخوای نگه اش داری
همش ذره ذره رفته فقط پوچی مونده
برنگرد بگو من بخاطر فلان چیز میمونم
وقتی نتونی بگی " ما میتونیم درستش کنیم "
وقتی اون " ما " از کلاممون بره
جای این نیست که بگی بخاطر فلان چیز میمونم
این زندگی رو شاید دیگه نشه درست کرد
شاید فقط باید رفت
اجبار موندن و تحمل بیشتر چیزی رو درست نمیکنه
گاهی تخریب بیشتری به دنبال داره